وقتی که فریاد؛ العطش؛عطشـان، رَبّاه
لب های اصغر بود بی نا ،چشم ؛پر آه
وقتی که عـبّاسم دو بازویــش جدا… یا
وقتی سرش با گـرز…فریادا…؛ خدایـا
وقتی که بغضی داشت سر بر شانه هایم
او رفت، بر می گشت اسب و های هایم
وقتی عـلی اصغر رگـش در دسـت هایم
وقتی که مـی پاشــید خونـــش بر ردایـم
وقتی تنم را زیر سُم ؛ نامــرد، لـه کرد
وقتی که خنجر با گلـوی مـن گـلـه کرد
وقتی که آتش خیمه ها را پاره می کرد
یا الـعطش ها را به آهی چاره می کرد
وقتی ردا و جامه هایـم را دریــدنــد
وقتی ز هر انگشت انگشتر کشیدند
زهرای من ؛ مادر کجا بودی ببینی
وقتی سرم بر دارِ نـیزه می کشـیدند ….
زینب تمام روز یا رب یا ربـا… گفت
حتی بَرِ گوشِ رگِ مـن ما رَأآ… بیان داشت و گفت * (ما رأیت الا جمیلا)
تـنها یـجا لب های زینب فــاش لرزید
وقتی رقّــیه بر لب من یــا أبا… بیان داشت و گفت * (یا ابا عبدالله الحسین)
……………………………….
۱۱/خرداد/۱۳۹۳ سوم شعبان.
میلاد امام سوم شیعیان بر همگان مبارک
جهت اطلاع از آخرین تغییرات وب سایت نازترین در خبرنامه وبلاگ ثبت نام کنید:
نظرات شما عزیزان: